As free as the ocean

44. اختتامیه

پنجشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۸، ۱۲:۴۵ ق.ظ

سلام.

این پست قراره کلی طولانی باشه.

به اندازه ی تمام وقتایی که اونقد حالم بد یا خوب(کاذب)بود ک نمیتونستم یا نشد که بنویسم.

سال 97 شاید بدترین سال زندگی من بود که چندتا از بهترین اتفاق های عمرم توش اتفاق افتادن.

اولاش که کنکوری بودم و اون قضیه ای که برام پیش اومد که مرز بین زندگی و مرگ برام یه تار مو هم نبود.

اصلا نمیدونم چی منو نگه داشت...

واقعا نمیدونم.

بخاطر این قضیه فک میکردم کنکورم فاتحه ش خونده ست.

وقتی نتایج اومد اونقدر ناراحت بودم که با وجود چندسال کنکور دادن،اولین بارم بود اونطوری میشدم.

از شدت غم نمیتونستم حرف بزنم حتی.

یادم نمیره آنه بهم گفت تنهایی غصه نخوری ها.بذار با هم غصه بخوریم.

معصوم منو شنید.وقتی زبونی برای حرف زدن نداشتم و اصلا یادم نیست اون روزا چی بهش گفتم.

فقط یادمه وجود این دوتا فرشته ای که مطمئنم خدا برام فرستاده بود آرومم کرد.

میکروبیولوژی قبول شدم.درحالیکه اصلا دوسش نداشتم و عذاب بود برام خوندنش و بودن با اون بچه ها و جو شون...

اونموقع تازه تهران اومده بودیمو بشدت غریب و تنها بودم.(چون قضیه ی بعد کنکورم داشت ترکش هاشو سمتم پرتاب میکرد!)

یادمه برام شبیه شبی بود که چندسال پیش توی آی سی یو تجربه ش کرده بودم.

درد داشتم و بدترین شرایط ممکن اما نمیذاشتن بیام پایین و راه برم.

نه میتونستم برگردم به قبل عمل و نه میتونستم از اون شرایط رد بشم.

دقیقا همون حس بود.تسلیم شرایط شدن و صبر کردن و درد کشیدن و منتظر پایان موندن...

اواخر مهر و تکمیل ظرفیت و قبول شدنم توی رشته ی مامایی یه معجزه بود.

حتی فکرشم نمیکردم که بخوام آرزوشو کرده باشم...

در همون حین با یه دوست آشنا شدم.

ترم بهمن بودم و وقتای خالیم با اون سپری میشد.

اما اینم دومین کاری بود که باعث شد 97 بدترین باشه.

فهمیدم آدما شبیه ظاهرشون نیستن.حتی شبیه حرفاشون.

و حتی شبیه رفتارهاشون...

دوستیمو باهاش تموم کردم.بدلایلی که واقعا نمیخوام بنویسم و به خودم برای انجام این کار واقعا آفرین میگم.

گفته بودم حالِ خوش کاذب،همین بود.

یکهو خودمو پیدا کردم؛منتها تنها و غریب.

درست مثل اولش...

و هفتم اسفند رسید.

بهترین روزی که تا اینجای زندگیم در تهران داشتم با اختلاف!

رفتنم به جایی که حتی تصورشم نکرده بودم دیگه بتونم بهش نزدیک شم.

عشق بود به معنای واقعی کلمه!

فهمیدم باید چیکار میکردم و چقد از اونچیزی که "باید"،داشتم منحرف میشدم.

با استاد ش. و زندگیشون و گروهشون آشنا شدم.

حالم بهتر شد.

فهمیدم نباید حالمو به آدما گره بزنم.

بخصوص که توی دانشگاه خیلی تو قید دوست پیدا کردن بودم.اما تهش فقط خودمو اذیت کرده بودم.

و بذارید از آخرش بگم.

رفته بودم سونوگرافی برای چکاپ و اینجور چیزا که چیزی رو فهمیدم که یه ماجرای جدیده برام.

من بهش مثل یه ماجرا نگاه میکنم.

مطمئنم این اتفاق و روند درمانی ش،حالا هرچی که باشه،آوای خداست که داره منو صدا میزنه...


+ یه اتفاق دیگه م برام افتاد توی این سال.

یه کسی که فکرشم نمیکردم،به حریمم تجاوز کرد.

واکنشی که به اون اتفاق نشون دادم،که بازم با مشورت با معصوم و آنه و اون مشاور توی حرم بود،واقعا برام قابل تحسینه.

به خودم افتخار میکنم بابت شجاعتی که داشتم و اصلا هم کار ساده ای نبود.


++میبینید؟سال 97 پر از "فکرش رو هم نمیکردم."ها بوده برای من.

چه خوب و چه بدش!


+++توی این سال خیلی تلاش کردم کسی که واقعا فکر میکردم برام مثل خواهر بوده رو پیش خودم نگه دارم.

اما افسوس که هرچی فاصله ی مکانی بینمون کمتر شد،فاصله ی قلب هامون بیشتر و بیشتر شد.

غرورمو زیرپا گذاشتم.

اما وقتی چند ماه بعدش توی تاکسی میخواستم کنارش بشینم و به دوستش گفت که اون بشینه بجای من،یه تیکه از قلبم شکست.

فقط چند دقیقه بود.

اما برای من رنجی بود به وسعت تمام خاطرات بچگی و بزرگ شدنمون با هم.

بیهوده بود تموم اون تلاش ها و تهش ناکامی بود.

چیکار کردم؟

هیچی.

رها کردم تا اونجوری که دوست داره آدمای زندگیشو انتخاب کنه.

و دیگه تلاشی نکردم.


پ.ن.

-هنورم از من متنفری؟

+آره.

-چرا؟

+چون میتونی منو ترک کنی!


پ.ن.2  بقول دکتر حلت امیدوارم همه مون بعدها برای بقیه تعریف کنیم:همه چیز از 98 شروع شد...

و اینکه خداروشکر که ولادت حضرت علی (ع) مصادف شد با عید نوروز.

خداروشکر که به همه ی کارام رسیدم و خرید دقیقه نودی م موفقیت آمیز بود.

خداروشکر بابت اینکه ماه انقد کامل و خوشگله امشب.

خداروشکر که .... !

و در نهایت:


عیدتون حسابی مبارک!

با بهترین

آرزوها...!


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۸/۰۱/۰۱
Juddy A.

نظرات  (۲)

عیدت مبارک:)
سال خوبی داشته باشی!
پاسخ:
ممنون!همچنین!:-لبخند
سلامت باشید :)
پاسخ:
😊

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی